تجربهی واقعیت
عدهای میگویند که در گذشتههای دور، آدمی تسلط کمی بر علوم داشت، و به خاطر نشناختن پدیدهها با ابزار تجربه و آزمایش، گاهی یک اتفاق معمولی را معنایی خاص میداد و از آن داستان و افسانه میساخت. مثلا نور به طور همزمان به چند جسم میتابید و روی زمین سایهای یک پارچه از سایهی این اجسام نقش میبسته است و بشر نادانای قدیم، از آن هیولایی شیطانی میساخته و باورهایی پیدا میکرده است. این افسانه و داستان و خرافه و باور، رفته رفته در میان جوامع جا میافتد و رنگ عقاید قدسی و مهم میگیرد و گاهی به شکل مسلک و آیین و دین درمیآید.
چندین هزار سال بعد از تشکیل آن سایه، زمانی که چندین هزار خبرآورنده از سوی خالق دنیا آمده و رفته بودند، و عدهای با داشتن کتاب و شریعتی خاص، جوامعی معتقد به یکتاپرستی و دیندار ساخته بودند، به خاطر انحرافاتی که در یکی از این آیینها پیدا شد، پیروانش از آن دست شستند و به کل منکر هرآنچه بود شدند. انگار کردند که اصلا آیین و دین حقهای وجود خارجی ندارد و اینها ادامهی همین موهومات بشر نخستین است که تشکیل سایه و گردش ابر و فراز و فرود خورشید را عاملی فرای محسوسات قائل بودند. گفتند حالا بهتان ثابت میکنیم حرفمان را. رفتند قوانین نور و سایه را درآوردند و تدوین کردند و ثابت شد که حرفشان در همهی حالات درست از آب درمیآید. به راستی گویی که مردمان برای قرنها سر کار بودهاند!
مردمان دور از آسیا که امروز غربی میخوانندشان، با این سر فروبردن در برف جنگلهای اروپا، خود را از چند هزار سال واقعیت جدا کردند و رفتند که با علم تجربیشان کلهپاچهی مورچه را بار بگذارند. چند صد سال پیش از این منورالفکری چشم آبیها، در بیابانهای خشک حاشیهی دریای سرخ، مردی بیسواد سخنان عجیبی را گفته بود که اتفاقا تا چند صد سال بعدش آن حرفها بارها تجدید چاپ شد! یکی از حرفهای مرد عرب به زبان محلی این بود:
وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ
ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
به زبان خودمان بگویم، معنای جملات اینها بود:
و پروردگار تو به زنبور عسل وحى کرد که از پارهاى کوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست مىکنند خانههایى براى خود درست کن. سپس از همهی میوهها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى، آنگاه از درون شکم آن شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مىآید که در آن براى مردم درمانى است. راستى در این براى مردمى که تفکر مىکنند نشانه است.
مرد عرب در چهل سالهگی به یکباره علوم را تا قیامت زیر سوال برد. او در شمایل یک جانورشناس، زندهگی زنبور عسل را تصویر کرد و در پایان نیز گفت که اینها نشانه است. حرفش انگار رنگ و بویی از حرفهای انسان بیسواد نخستین داشت. آنها نیز در همه چیز نشانهای میدیدند. او فهمانده بود که علوم تجربی همه چیز نیست...
- ۹۴/۰۵/۲۸