حرف‌هایم

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام

قدیم‌تر آرام‌تر بودیم. آهسته‌تر راه می‌رفتیم و شمرده‌تر حرف می‌زدیم. جدید که شد همه چیز تند شد، آخر می‌گویند هر چه دنیا به پایان‌ش نزدیک‌تر شود، تمدن‌ها فشرده‌تر و تغییرات سریع‌تر خواهد بود...

قدیم‌تر اطلاعات همین‌جور روی زمین و هوا نریخته بود و ماها در دریای کلمات و تصاویر شنا نمی‌کردیم. آن قدیم‌ها روزمان را با دیجیتال‌ها شروع نمی‌کردیم و شب را به صفر و یک‌ها خوش‌باش نمی‌گفتیم. این جدیدترها که چرخ‌دنده‌ها چرخیدند، چرخیدند و چرخیدند و آن‌قدر دور خودشان زدند تا سرعت‌شان زیاد و از کنترل خارج شد، ما از آن حال جدا شدیم. حالا این‌قدر همه چیز سریع رخ می‌دهد که گاهی اخبار و حوادث و اطلاعات از تو جلو می‌زدنند، و تو می‌گویی اصلا بی‌خیال‌ش! بگذار این‌قدر بدوند تا از پا درآیند...

 

مسیر پرجزئیات

حالاها ما نیستیم که دنبال چیزها می‌رویم بل‌که چیزها هستند که ما را تعقیب می‌کنند. حالاها روزگار انتخاب است و انتخاب اصلح و ارجح نیازمند شناخت. تو اگر بخواهی یک کفش بخری سه پیام تبلیغاتی در پیامک‌هایت، پنج تا در ای‌میلت، شش تا در تلگرام، بیست و سه تا در اینستاگرام، دو تا در تلویزیون، ده‌ها سایت اینترنتی و کلی مغازه‌ی داخل خیابان انتظار انتخاب تو را می‌شکند. گذشت دوره‌ای که تو می‌فهمیدی که نیاز به کفش پیدا کرده‌ای و می‌گشتی به دنبال جایی که نیازت را برآورده کند و تو ذوق کنی که این روند ایجاد نیاز تا برآوردن‌ش را طی کرده‌ای. قدیم‌ترها تشنه می‌شدیم گاهی اما اکنون غرقه‌ایم. اکنون روزگاری است که آب از سرمان گذشته است و یک وجب و صد وجب‌ش برای‌مان توفیری نمی‌کند. آن‌قدر آب نطلبیده برای‌مان آورده‌اند که دیگر طعم شیرین تشنگی را فراموش کرده‌ایم. سیر نیاز تا غنا را نمی‌فهمیم و فقط بر صندلی‌ها نشسته، انتخاب می‌کنیم...

چه زیبا و عجیب، و چه بی‌خود گفت جلال‌الدین بلخی که آب کم جو... آب کم جو تشنگی آور به دست، تا بجوشد آب‌ت از بالا و پست.. بی‌خودی‌ش از این جهت است که فهمیده و عمل نشده و الا چه حرفی از این حکیمانه‌تر؟  

حالاها دوره‌ای است که آن‌قدر در کلاس درس و رسانه و در و دیوار به خوردت می‌دهند که از هرچه خوراک است سیر می‌شوی و هیچ‌گاه درنمی‌یابی که لذت گشتن و یافتن و پیدا کردن گم‌شده‌ها چگونه است. اگر در گذشته ابن‌سیناها، به محض یافتن کتاب‌خانه‌ای تا آخرین لغتی که در آن محدوده یافت می‌شده را از نظر می‌گذراندند، به خاطر کم‌تر دانستن نبوده است، آن‌ها استسقا داشته‌اند، استسقای علمی.

حالا دلم‌ می‌خواهد برای بعدترها که شاید باشم و شاید نباشم روزه بگیرم. روزه می‌گیرم که تشنه شوم، گشنه شوم و بی‌خواب. که لقمان به پسرش گفت با این سه کم‌بود، بیش‌ترین لذت را از آب و غذا و خواب خواهی برد...