- ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۱۱
- ۰ نظر
عدهای میگویند که در گذشتههای دور، آدمی تسلط کمی بر علوم داشت، و به خاطر نشناختن پدیدهها با ابزار تجربه و آزمایش، گاهی یک اتفاق معمولی را معنایی خاص میداد و از آن داستان و افسانه میساخت. مثلا نور به طور همزمان به چند جسم میتابید و روی زمین سایهای یک پارچه از سایهی این اجسام نقش میبسته است و بشر نادانای قدیم، از آن هیولایی شیطانی میساخته و باورهایی پیدا میکرده است. این افسانه و داستان و خرافه و باور، رفته رفته در میان جوامع جا میافتد و رنگ عقاید قدسی و مهم میگیرد و گاهی به شکل مسلک و آیین و دین درمیآید.
چندین هزار سال بعد از تشکیل آن سایه، زمانی که چندین هزار خبرآورنده از سوی خالق دنیا آمده و رفته بودند، و عدهای با داشتن کتاب و شریعتی خاص، جوامعی معتقد به یکتاپرستی و دیندار ساخته بودند، به خاطر انحرافاتی که در یکی از این آیینها پیدا شد، پیروانش از آن دست شستند و به کل منکر هرآنچه بود شدند. انگار کردند که اصلا آیین و دین حقهای وجود خارجی ندارد و اینها ادامهی همین موهومات بشر نخستین است که تشکیل سایه و گردش ابر و فراز و فرود خورشید را عاملی فرای محسوسات قائل بودند. گفتند حالا بهتان ثابت میکنیم حرفمان را. رفتند قوانین نور و سایه را درآوردند و تدوین کردند و ثابت شد که حرفشان در همهی حالات درست از آب درمیآید. به راستی گویی که مردمان برای قرنها سر کار بودهاند!