- ۲۷ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۹
- ۰ نظر
صحبتم را با یک سوال آغاز میکنم. آیا جارو زدن خیابانها کار بزرگتری است یا ریاست جمهوری یک کشور را بر عهده داشتن؟ منشی بودن در یک ادارهی کوچک یا اختراع وسیلهای مانند تلفن؟ اصلا میشود برای کارها بزرگ و کوچکی تعریف کرد؟ اگر نمیشود پس چرا ما همیشه به دنبال گذر از کارهای به ظاهر کوچک فعلیمان به کارهایی بزرگ هستیم؟
مثلا اگر من با دوربین موبایلم از زندگی دو ساعتهی یک مورچه فیلم بگیرم کار بزرگی کردهام، یا هنگامی که استیون اسپیلبرگ برایم دعوتنامهی هم کاری بفرستد و در فیلم چندصد میلیون دلاریاش دستیار گارگردان باشم؟!!! اگر دقت کرده باشید یک سوال ابتدای متن به چندین سوال تبدیل شد و من زیر قولم زدم.
میخواهم بدانم که معیار بزرگی یک کار چیست. به درآمد آن، زمانی که برایش میگذاریم، به سر و صدا کردنش، میزان تاثیرگذاریش یا تعداد افرادی که آن را میبینند؟
من فکر میکنم گنگ بودن این معیار چالشهای مهم و در عین حال مسخرهای را در جامعهی ما به وجود آوده است. مثلا اگر دیده شدن را معیار بزرگی و اهمیت بگیریم، یک فوتبالیست بیسواد بیشخصیت میشود بزرگترین انسان روی زمین! کما اینکه شده است. این پارادوکس سخیف هنگامی گندش در میآید که آقای فوتبالیستِ نهچندان محترم خرابکاری میکند و اذهان عمومی مشوش میشود!
اگر سر و صدا کردن را معیار بزرگی کار بدانیم، دزد و قاچافچی و مختَلِس (اختلاس کننده) بزرگترینهای جمع مایند. همین چند وقت پیش بود که عالمی به نام آیتالله شجاعی به رحمت خدا رفت. فرهیختگانی که میشناختندش از بزرگی و حرفهای عجیب او میگفتند، حرفهای بزرگی که در بیهیاهو بودن ایشان نشنیده ماند. حالا از همین جماعت بپرسید که نام پنج عالم دینی را بگو. سخیفترین و مبتذلترینها را ردیف میکند، چرا که از او یک جک در گوشیشان شنیدهاند..
به نظر میآید که تغییر قالبهای رسانهای مفهوم «بزرگی» را دستخوش تغییر کرده است. مثلا اگر کسی را از تلویزیون ببینیم، چون او را از یک قاب جدید و عجیب و غریب دیدهایم آن انسان برایمان خاص میشود. یا در زمانهای قبلتر اگر کسی کتابی چاپ میکرد، چون حرفهای صوتیاش تبدیل به یکسری نوشتهی جالب شده بود یکهو بزرگ میشد. همینطور اگر یک نفر برود بالای منبر و برای هزاران نفر سخنرانی کند را مقایسه کنید با حالتی که او با تک تک افراد به طور مجزا صحبت میکند. اگر اول با فرد صحبت کند و بعد بالای منبر برود، افراد میخندند که فلانی را نگاه! حالا برای ما سخنران شده! اما اگر اول سخنرانی کند بعد به صحبت انفرادی برسد، افراد دست و پاشان میلرزد که ما با فلانی همکلام شدهایم! همانی که هزاران نفر پای منبرش مینشستند..
همهی اینها هنگامی به ذهنم رسید که خودم بین کارهایم بزرگی و کوچکی قائل شدم. نوشتن یک متن که گاهی آن را فقط خود و خدایم میبینیم و متنی که قرار بود برای کارگردانان و متخصصان سینما و تلویزیون بنویسم! این هر دو یک کار است، فقط مخاطبانش و شناخته و ناشناخته بودنشان با هم تفاوت دارند. حالا من میتوانم بین این دو مقایسه کنم که کدامیک بزرگ و کدام کوچک است؟ فکر میکنم که اینها به میزان ایمان افراد و درکشان از دنیا برمیگردد. چه بسا دانه ریختن برای یک گنجشک که دنیایی بیرزد و چه بسیار بذل و بخششهایی که ارزنی نیرزد، چرا که حتی نتانیاهو هم بر علیه تروریسم راهپیمایی میکند!
دوستانی که متن رو کامل فهمیدن کامنت بذارن تا جوایز رو براشون ارسال کنیم.