حرف‌هایم

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

برای اولین بار بود که در سینما کاغذ و قلم دست میگرفتم.این هم از برکات وبلاگ نویسی است دیگر!

پیش از دیدن فیلم کلیت موضوع را میدانستم. از آن مهمتر با پیش زمینه خوبی که از فیلم طلا و مس همایون اسعدیان داشتم،انگیزه ام برای دیدن فیلم بیشتر میشد.(طلاو مس جزو پنج فیلم خوبی بود که تا کنون دیدم و حاضرم چندین بار دیگر هم ببینم!)

 "برکت"


برکت

 

 سه شنبه 11 مهر نشستی بود در فرهنگستان ارسباران ، در رابطه با رمانِ قیدارِ رضا امیرخانی،نویسنده محبوب من!.

قرار بود رمان نقد شود اما گویا دوستان دور هم جمع بودند تا شبی را دور هم به خوشی سپری کنند!هرچند تعریفهای به جایی شد،اما انصافا جای یک منتقد مخالف خالی بود.

قیدار،روایتِ داستانِ فراموش شده ی جوانمردی است، مثل دیگر روایت های امیرخانی، که هر کدام گوشه ای فراموش شده از خاطراتمان را یادآور میشود.

ناصرالدین شاه قاجار بعد از 50 سال سلطنت فقط به یک جمله رسید:

«همه چیزمان به همه چیزمان می آید!».

مطلب حاضر مصداقی از این جمله ی گهربار! است.

 

بازار فروش خودرو را در نظر بگیرید..گرفتید؟!...خب حالا فرض کنید شرکت های خودروسازی به دلایل عدیده قادر به تامین قطعات مورد نیاز برای تولیدشان نیستند .

اگر گفتید چه میشود؟..در یک سو جوانان تشنه ی ماشین و دور دور بازی در خیابان، در سوی دیگر هم کارخانه ای نیمه بیکار که نصف خط تولید را استراحت میدهد...نتیجه اینکه تعداد کمی! از فروشندگان ِمنصفِ با خدا! پرایدی که مثلا 6 تومن(=6 میلیون تومان قدیم!)، در زمان ارزانی برایشان آبخورده را با قیمت مقطوعِ 10 تومن در پاچه خلق الله جاسازی میکنند.(هرچند اعداد ممکن است درست نباشند، اما از بابت کلمات خیالتان راحت!)

در این بین انسانهای منصف دیگری نیز هستند .که برای رونق بازار و حمایت از فروشندگان ملی!(به جای تولید ملی!) هم که شده کنترات، بازار را در اختیار میگیرند و طرح جمع آوری کالایی خاص را در دستور کار قرار میدهند.مثلا دیگر مردم اگر لوزالمعده شان را از نزدیک دیدند! ماشینی مثل زانتیا را نیز میبینند.

اما این جمعیت خیر به ناگاه متوجه موضوعی عجیب و غیر قابل پیش بینی! میشوند..جوانان تشنه را که یادتان هست! اینبار دچار استسقای مضمن گشته اند..جمعیت خیِّرِ مذکور به این نکته میرسند که متاسفانه زانتیا در بازار کم شده و آنها هم 200-300 دستگاه بیشتر در انباری خانه شان ندارند! و تنها کاری که از دستشان برمی آید تا دین خود را نسبت به برادران مسلمان خود ادا کنند، این است که عطای این دوستا اتول! را به لقایش ببخشد و بر خلاف میل باطنی آنها را به بازار برگردانند...

اما باز هم شگفت زده میشوند ..قیمتها به شکلی کاملا غیر قابل پیش بینی! بالا رفته..اما آنها ساکت نمینشینند..در مواجهه با این موضوع،با اقدامی انقلابی، بد و بیراهی به این بازار مکاره،تصمیمات دولتی و تحریم های استکبار جهانی میگویند..و ناراحتند از اینکه چرا عرضه با تقاضا یکسان نیست؟...پس جوانها کی به دور دورشان برسند؟.....

خدا نگهشان دارد این برادران خیر را...